۱۷ مهر ۱۳۹۶

خواهم رفت

پاییز که می شود وسوسه ای قدیمی چون بادی دیوانه به سراغم می آید، 
همان نسیم   فیلم شکلات  که  زن کولی را به رفتن وسوسه می کرد
وسوسه رها کردن
وسوسه آزادی
وسوسه زندگی واقعی
در پاییز ها دلم می خواهد  درس و دانشگاه و مشق و دانشجو را برای همیشه رها کنم و بروم
بی دغدغه بازگشت ، بدون ترس از آینده ، فقط به مقصد بعدی بیندیشم 
پاییز  که می رسد فکر می کنم که عمر کوتاه است و فرصت اندک و من هنوز جای زیادی از این کره خاکی را ندیدم 
و
می دانم که من در یک روز پاییزی و وقتی به اندازه کافی شجاعت جمع کردم 
به  وسوسه بادها گوش فرا خواهم داد

۲ نظر:

ناشناس گفت...

قبل اينكه بيام تو وبلاگ از خودم پرسيدم چرا هنوز نرفتين مسافرت .بعد گفتم اون لونه دنج و اروم ...
خوش باشين و شاد 😊

سيامك گفت...

از ديدن اين همه حرص و آز و طمع براي زندگي كه به بدترين صورت هم بيان مي شه واقعا تعجب مي كنم!
حرص و طمع به صورت كلي چيز خوبي نيست؛ نكه فقط براي پول و قدرتش بد باشه، برعكس براي زندگيش سخيف تر هم هست.

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...