۵ فروردین ۱۳۹۴

پس كجا رفتند فرزندان آن مرد؟

 مادرك مي گويد پنجاه سال پيش كه نوجوان بوده و اتاقهاي خانه اشان را اجاره مي دادند، مرد جوان راننده اي مستاجر يكي از اتاقها بوده كه هر شب زنش تنها بلوز او را مي شسته و با شعله آتش خشك مي كرده است، هر روز صبح مرد با يك دستمال كل ماشينش و با يك سطل سرش را مي شسته مرد عقيده داشته : راننده اي كه پشت يقه اش كثيف باشد، مسافر سوار تاكسي اش نمي شود
 ، ، 
،
و من به ياد مي آورم تمام راننده تاكسي هاي پلشت را در اين همه سال تاكسي سواري

۱ فروردین ۱۳۹۴

عزيزان من

مادرك شال زرد معروف مرا بر سر انداخته و از خواهرك مي پرسد - اي شالو به من مي ياد؟ خواهرك با بي خيالي هميشگي اش - چه فايده اي داره ؟ تو كه آخر همه اين شالها رو مي گيري مي بندي به كمرت

۲۸ اسفند ۱۳۹۳

اصوات، اشكال، عطر

برا مادرك غذا ساز گرفتم، چند سالي است، اوايل كه اصلا باش كار نمي كرد، وقتي تهديدش كردم كه براي خودم برش مي دارم شروع كرد با احتياط ازش استفاده كردن در حالي كه هيچوقت دلش راضي نبود امروز دستگاه خراب شده بود و كلم هاي كلم پلو را ازش گرفتم تا در سيني بزرگي از جنس روي خرد كنم و در پايان دانستم چرا مادرك غذاساز دوست ندارد

۲۵ اسفند ۱۳۹۳

اولش، آخرشو مي دونسته

بچه همكارم تا سه سالگي حرف نزد، فقط مامان و بابا مي گفت، بردنش گفتار درماني گفتن مشكلي نداره خودش حرف مي ياد، چند روز پيش ناگهان سر سفره داد زده : من بدبختم، من بيچاره ام

۲۲ اسفند ۱۳۹۳

فقط دوست داشتم قيافه رها را اون موقع مي ديدم

رها اينا يخچال خريدن، شركت گفته اگه متصدي ما بياد نصب كنه، صد و پنجاه تومن كارت هديه شاملتون مي شه، اونام قبول كردن، متصدي اومده يه پلاستيك انداخته زير پاش و يه جفت دستكش كرده دستش و دو شاخه را زده تو پريز

۲۰ اسفند ۱۳۹۳

گفت:باشه

مادرك زنگ زده مي گه: من نم دونم به اينا چي چي جواب بدم، تو يي چيزشون بوگو دوقل گوشي را گرفته با صداي گرفته مي پرسد: من مي خوام ماه بوس كنم معلوم شد كه وقتي فهميده نمي تونه ماه را ببوسد زده به گريه و زاري بهش گفتم :نمي توني ماه و بوس كني اما مي برمت كنار دريا ، موقع طلوع ماه ، دريا ، ماه و بوس مي كنه، تو مي توني بوسه اونا رو ببيني، باشه؟

۱۷ اسفند ۱۳۹۳

خيلي هم جدي بود گفتگوها

-يه فيلمي بود اسمش يادم نمي ياد، يه بازيگري توش بود كه نمي دونم اسمشو، اسكار جايزه گرفته
- ولي من شنيدم يه فيلم ديگه كه من نديديم، يه بازيگري توش بازي كرده كه حق اون بوده جايزه بگيره
- جدا؟
- اره !

۱۶ اسفند ۱۳۹۳

۱۴ اسفند ۱۳۹۳

دوست نقاشم ديروز مي گفت تبلتي با پول خودش خريده كه از دادن خبر خريد آن به شوهرش هراسان است

فمينيسم؟ خب واقعيتش اينه كه انتخابي در كار نبود، من برادر نداشتم و سه تا خواهر با هم وسط دشت و كوه بزرگ شديم ، نمي دانم اگر برادر داشتم رفتارمادرك و بابايي فرق مي كرد آيا؟ فقط مي دانم در فقدان رفتارهاي جنسيتي بزرگ شدم، بابايي دوچرخه سواري و كوه نوردي و بالا رفتن از درخت را به من ياد مي داد و مادرك خياطي و بافتني را
و اين تعادل هنوز هم در من هست كه هم از كارهاي با برچسب زنانه لذت مي برم و هم هراسي از انجام كارهاي با صفت مردانه ندارم
تبيعض را زماني متوجه شدم كه از خانواده بيرون آمدم، دانشگاه و بعد محل كار
انبوه دختران با استعدادي كه با اهرم فشار خانواده و اجتماع، توانايي هايشان ديده نمي شد و فرو مي رفتند و له مي شدند و فراموش
بارها با احساس گناه روبرو شدم زماني كه دختراني را بسيار باهوش تر و با استعدادتر از خودم ديدم كه نتوانستند از اين ديوارهاي نامريي بالا بيايند
براي من آنقدر اين حقوق طبيعي بود كه تا مدتها نمي توانستم ناتواني ديگران را بپذيرم
اما اين تنها آغاز نا اميدي بود، زماني كه دوستان مرد روشنفكرم بي آنكه بدانند بسياري از اين حقوق را ناديده مي گرفتند و در پايان بحث ، در حال فرار از بحث، با جملاتي چون: نمي شه ديگه، زوده حالا، اينجا ايرانه، طول مي كشه، اينجا جواب نمي ده 
به پايان مي رسيدند
دردناكترين بخش داستان ازدواج هايشان بود، دو انسان روشنفكر درون رابطه كه قرار مي گرفتند بر سر ابتدايي ترين حقوق زنان درگير مي شدند

من فمينيست هستم چون از ديدن رنج زنان خسته شده ام، از بدفهمي مردان خسته شده ام و مثل هميشه اميدوارم همچنان كه  امروزه از زنداني  كردن زنان در روزهاي قرمز در قرنهاي پيش حيرتزده مي شويم، روزي برسد كه از شنيدن جمله بالا حيرت كنيم

۱۰ اسفند ۱۳۹۳

حسينيه ارشاد و مسجد الاقصي چند حرف مشترك دارن، نه مي خوام بدونم

- اين جايي كه رنگهاي تركيبي مي خريدي كجا بود؟
 -شريعتي
 -كجاش؟
 - همونجا كه يه مسجد معروف داره كه يه آدم معروفي توش نماز مي خوند
 - اوني كه تو مي گي مسجد نيست
 - چرا مي خندي، صبر كن ،،،الان مي گم،،، سر زبونمه،،، آهان،،،مسجد الاقصي
 -اون تو فلسطينه پرستو
 - نه نخند ديوونه، خيابون فلسطين نه، خيابون شريعتي

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...