اینکه ما را با آرزوهای بزرگی بزرگ می کنند و بعد در بزرگسالی از ما می خواهند که آنها را کوچک کنیم, دردناک است.
چطور باید به دانشجو بگویم که به درد این رشته نمی خورد؟
دانشجویی که علاوه بر بی استعدادی, روابط عمومی به شدت ضعیفی دارد و ناتوان در به پایان رساندن یک مکالمه ساده و یا شراکت در یک کار گروهی است.آن هم زمانی که 27 ساله و در ترم آخر است و می دانم که نه تنها کارگردان موفقی نخواهد شد که گمان می کنم حتی شانسی برای فیلم عروسی ساختن هم ندارد...
جان مادرتان زودی استعدادهایتان را شناسایی کند و محدودیت هایتان را از آن زودتر
گول این داستان های هالیوودی و این ایمیل های فورواردی را نخورید که قصه های تکراری از سوپر من هایی که با تلاش فراوان به اهدافی بزرگ و سترگ رسیدند.
به قرعان بیشتر ما آدمهای معمولی هستیم با توان هایی متوسط که پذیرش این امر از ما آدمهای موفق تری می سازد
تلاشهای طولانی, نا امیدی های طولانی به همراه دارد و من یک عالمه آدم میانسال غمگین و شکست خورده می شناسم که قطعا آنچه که آرزو داشتند نشدند اما احتمالا می توانستند آدمهای شادی بشوند اگر...