چهار شنبه سوری در شیراز رسم است که زنان در جایی پایینتر از مقبره سعدی ، آنجا که آب چشمه سعدی از زیر زمین بیرون می آیند جمع می شوند و از این آب با کاسه یاسین به صورت خود می زنند ونیت می کنند. بامزه زنانی است که داخل آب می پرند.عده ای از زنها دست می زدند و می رقصیدند ...رفتم و آب به صورتم زدم و نزدیک بود که هلم بدهند در آب...دیگری هم کاسه اش در ۀن شلوغی روی بنده خالی شد.
بعد از آن به دیدن مزار سعدی رفتم . بسیار زیباتر از سالهای پیش شده بود.یک فضای سبز بزرگ به آن اضافه کرده اند که بسیار با صفا بود. من رنگ آبی فیروزه ای گنبد وکاشی این مقبره را دوست دارم هرچند ان فضای کاریزماتیک حافظ را ندارد
در چمن ها پابرهنه قدم زدم و کنار بنفشه ها دراز کشیدم و مهمتر از همه این که بستنی معروف سعدی را خوردیم...شب در کوچه آتش روشن کردیم و با دختر خاله ها و پسر دائی و آبجی کوچیکه و بابا از روی آتش پریدیم...و سیب زمینی هم را در آن انداختیم و خوردیم
الان هم منتظر شام هستیم و مامان و خاله دارن پدر پسر دائی کوچیکه را در می اورند.پ سردائی دانشجو پزشکیه و طفلک باید به تمام سئوالات پزشکی خانواده جواب دهد وبامزه اینکه درپایان هیچکس هم به تشخیصش توجه نمی کند...